نويسنده: سيف الله سرامي




 
يکي از مسائل ريشه دار در علوم قرآن مسئله اسباب نزول است. از ديرباز در جوامع روايي به ويژه جوامع روايي اهل سنت روايات فراواني در مورد حوادث و پرسش هايي که به نحوي با نزول آيات قرآن مرتبط بوده، تدوين شده است. کساني در اين باره دست به تأليف مستقل زده اند که عنوان عمومي آن ها کتاب هاي اسباب نزول است. سيوطي که خود نيز در اين باره تأليفي دارد در الاتقان مي گويد:
کهن ترين نويسنده در اسباب نزول علي بن مديني استاد بخاري است چنان که مشهورترين آن ها هم واحدي است. (1)
وي آن گاه از تأليف خود در اين باره به نام لباب النقول في اسباب النزول ياد مي کند. (2)
پيداست که فهميدن حوادث و پرسش هاي مرتبط با نزول آيات قرآن در فهم آن ها نقش مهمي دارد. از اين رو در مورد استنباط احکام از قرآن کريم نيز بررسي اين مسئله و چگونگي تأثير آن بر روند استنباط ضروري مي نمايد. آنچه در پي مي آيد حاصل تلاش ما در اين باره است.

1. تعريف اسباب نزول

نزول قرآن بر دو قسم گفته اند: يک قسم آن که ابتدا بدون سبب خاصي از سوي خداوند متعال براي هدايت مردم صورت مي گيرد. قسم ديگر آن که در ارتباط با وقوع حادثه يا پرسشي انجام مي گيرد. (3) بحث اسباب نزول بر محور قسم دوم از اين دو قسم سازمان يافته است. بر اين اساس در معناي سبب نزول گفته اند: سبب نزول عبارت است از رخدادي که در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده يا پرسشي که از ايشان شده است و به دنبال آن آيه يا آياتي درباره ي آن رخداد يا پاسخ آن پرسشي نازل شده است. (4) نمونه هايي از اسباب نزول ضمن بيان اقسام آن در پي مي آيد.

2. انواع اسباب نزول

برخي از پژوهش گران اسباب نزول را بر سه دسته عمده تقسيم کرده اند:
1. حوادث و رويدادهاي مهم؛
2. پرسش هاي مردم از رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)؛
3. مشخص کردن موضع مسلمين در مسائل حساس و مهم. (5)
نمونه از نوع اول را سبب نزول اين آيه شريفه دانسته اند:
« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ ». (6)
طبرسي در مجمع البيان و واحدي در اسباب النزول به چند سند نقل کرده اند که آيه شريفه درباره ي ولايت و امامت حضرت علي (عليه السّلام) است که در نماز و در حال رکوع انگشتري خود را به نيازمندي بخشيده اند. (7)
به جز اين دو، از ساير منابع نيز سبب مزبور نقل شده است. (8)
در جوامع روايي شيعه نيز همانند اين روايات و بعضاً با تفصيل و توضيح بيشتري آمده است. (9)
براي نوع دوم از اسباب نزول معمولاً اشاره اي در خود آيات مربوط وجود دارد. در اين آيات عباراتي مانند « يسئلونک »، « يستفتونک »، « يستنبئوک » و مانند آن ها آمده است که نشان مي دهد آيه در ارتباط با پرسش مردم بوده است. (10)
نمونه اي از اين دست را مي توان درباره ي اين آيه شريفه در برخي از روايات به دست آورد:
« يَسْأَلُونَكَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُم مِّنَ الْجَوَارِحِ مُكَلِّبِينَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَكُمُ اللّهُ ... ». (11)
در برخي از نقل ها آمده است که آيه پس از دستور قتل سگ هاي مدينه و پرسش مردم از آنچه براي آن ها [ ظاهراً به ويژه در مورد انواع سگ ها ] حلال است نازل شده. (12)
براي نوع سوم از مواردي مي توان ياد کرد که در آن ها نظر اسلام درباره ي واقعه اي با نزول آيه با آياتي بيان شده است. (13)
از جمله در مورد مسئله لعان که آيات 6-9 از سوره ي نور نازل شده است. (14)

3. نقش اسباب نزول در فهم قرآن ( فوايد شناخت اسباب نزول )

براي شناخت اسباب نزول فوايدي را برشمرده اند. (15) از ميان آن ها فوايدي را که مي تواند بر روند استنباط احکام تأثير بگذارد در اين جا مي آوريم:
1. شناخت حکمت تشريع حکم: (16) گرچه شناخت حکمت حکم مستقيماً در استنباط احکام مؤثر نيست اما آشنايي فقيه با حکمت حکم مي تواند در شناسايي مناسبت هاي عرفي آن کمک کند و فقيه را احياناً از جمود بر الفاظ برحذر دارد.
2. مورد را داخل حکم دانستن: (17) ممکن است مخصص يا مقيدي براي لفظ مطلق يا عام در بين باشد. اگر سبب منصوص لفظاً در مقيد يا مخصص داخل باشد، عدم آگاهي به آن موجب التزام به بيرون ماندن آن از مطلق يا عام مي گردد، اما با آگاهي بر سبب قرينه قطعيه حاصل مي شود که سبب در عام يا مطلق داخل است.
در اين باره مثالي از قرآن نياورده اند، ولي از روايات به عموميت روايت مشهور « الولد للفراش » منسوب به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مثال زده اند. گفته اند اين سخن شامل جايي نيز مي گردد که مادر فرزندي که در تعيين پدر او ترديد حاصل شده است، کنيز باشد، چرا که در مورد صدور روايت جايي است که مادر کنيز بوده است. (18)
3. کمک گرفتن بر فهم آيه: (19) گرچه فايده عام شناخت اسباب نزول کمک گرفتن بر فهم قرآن کريم است، اما چنان که از مثال هاي اين فايده روشن مي شود مراد اين است که اگر به سبب نزول توجه نشود و فقط ظاهر لفظي خود آيه نگاه شود ممکن است خلاف مراد به دست آيد.
نمونه اي از اين دست که در روايات اهل سنت و شيعه آمده است در مورد اين آيه ي شريفه است:
« إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَيْرًا فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ ». (20)
در روايات مذکور آمده است که تعبير « لا جناح » که نفي الزام است و وجوب را نمي رساند از آن روست که سعي بين صفا و مروه يک رسم بت پرستانه جاهلي بوده است که طي آن در مقابل بتان کرنش مي کرده اند.
از همين رو مؤمنين صدر اسلام در جواز آن ترديد داشته اند. آيه شريفه با « نفي جناح » از آن، مردم را به همان سنت باز خوانده است که البته هم چون ساير مناسک حج با نيت خالص براي خداوند متعال انجام مي پذيرد. (21)
4. دفع تو هم حصر در جايي که ممکن است ابتدائاً منحصر بودن حکم در مواردي به نظر آيد. نمونه اي از اين دست را در مورد اين آيه شريفه گذاشته اند:
« قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ ... . ». (22)
به نقل از شافعي ادعا شده که سبب نزول آيه سرپيچي کفاري بوده است که حلال را حرام و حرام را حلال مي دانسته اند.
بنابراين آيه شريفه در مقام انکار آن هاست و مي گويد: آنچه را کفار حلال دانسته اند حرام است.
براي شدت انکار چنين تعبير مي کند که اصلاً حرام، همين هايي است که کفار حلال مي دانند. بنابراين مراد از تعبير به کار رفته در آيه شريفه شدت انکار کفار است نه حصر. (23)
اگر در نمونه هاي يادشده هم بتوانيم از جهت سند روايات و تطبيق آن ها بر فايده ي مورد ادعا، مناقشه کنيم ولي به هر حال اصل چنين فوايدي را مي توان از طرق و امارات کاشف از اسباب نزول انتظار داشت. ولي آيا راه هاي اثبات اسباب نزول به گونه اي که تدوين يافته و اکنون در منابع است قابل اعتماد است؟ بحثي است که در پي مي آيد.

4. بررسي حجيت و اعتبار روايات موجود در اسباب نزول

دانشمندان شيعه و سني در اعتبار انبوهي از روايات که به عنوان اسباب نزول گردآوري شده است، چه از جهت دلالت، چه از جهت سند و چه از جهت نامتناسب بودن متن، اشکالاتي مطرح کرده اند. علي بن احمد واحدي که خود از نويسندگان پرآوازه و قديمي در اسباب نزول است، در اوايل تأليف خود روايتي را از محمد بن سيرين نقل مي کند که وي از عبيدة ( ظاهراً از تابعين ) درباره آيه اي از قرآن مي پرسد. وي در پاسخ مي گويد:
از خدا بترس و سخن استوارگو! آنان که مي دانستند قرآن درباره ي چه حوادثي نازل شده از دنيا رفته اند. اکنون از سر جهل و ناداني هر کس چيزي از پيش خود مي سازد و دروغي مي پردازد و آن را به گوش مردم نادان مي خواند، بدون اين که از عذاب خدا بترسد. (24)
اگر وضعيت نقل احاديث اسباب نزول در آن عصر چنان باشد که در اين نقل آمده است، مي توان ميزان نفوذ تزوير را در احاديث موجود حدس زد. نگاهي به تاريخچه ي تدوين حديث نزد اهل سنت و به ويژه ممنوعيت کتابت و تدوين آن تا اواخر قرن اول نيز نشان مي دهد که احاديث موجود، به دليل نقل سينه به سينه و نقل به معنا که معمولاً در چنين نقلي بيشتر رخ مي دهد، از اعتباري آن گونه که در حجيت خبر ثقه يا موثوق به لازم است، برخوردار نيست.
مرحوم علامه طباطبائي که تفسير الميزان او گواه قطعي بر ميزان تبحر و آگاهي وي از احاديث اهل سنت به ويژه درباره ي قرآن و تفسير آن است، درباره ي اعتبار روايات اسباب نزول مي نويسد:
تتبع اين روايات و تأمل کافي در اطراف آن ها انسان را نسبت به آن ها بدبين مي کند. اولاً (25): سياق بسياري از آن ها پيداست که راوي ارتباط نزول آيه را در مورد حادثه و واقعه به عنوان مشافهه و تحمل و حفظ به دست نياورده، بلکه قصه را حکايت مي کند سپس آياتي را که از جهت معنا مناسب قصه است به قصه ارتباط مي دهد و در نتيجه سبب نزولي که در حديث ذکر شده سبب نظري و اجتهاد است نه سبب نزولي که از راه مشاهده و ضبط به دست آمده است. (26)
وي آن گاه، تناقض بسياري را که در روايات مزبور وجود دارد دليل سخن خود دانسته است؛ چرا که چنين تناقض هايي دو علت بيشتر ندارد: يا به دليل نظري و اجتهادي بودن متن است، نه نقل حس از واقع، که طبعاً ممکن است دو نظر متناقض از يک شخص يا چند شخص را نشان دهد، و يا نتيجه دروغ پردازي و وضع احاديث گوناگون است. (27)
تأييد نظر مورد اشاره را از کلام زرکشي در البرهان نيز مي توان به دست آورد. وي مي گويد:
از عادات مسلم و معروف صحابه و تابعين اين است که وقتي مي گويند: آيه اي در فلان واقعه نازل شده است مرادشان اين است که آيه حکم آن واقعه را دربردارد، نه اين که آن واقعه سبب نزول باشد. بنابراين چنين رواياتي از صحابه و تابعين از قبيل استدلال بر حکمي است به آيه، نه اين که از قبيل نقل واقعه اي باشد. (28)
برخي از پژوهش گران علوم قرآن و تفسير نيز با نقل و نقد پاره اي از روايات مزبور بر بي اعتباري غالب آن ها تأکيد کرده اند. (29)
با وجود نکات فوق، گرچه اعتبار يکايک روايات اسباب نزول در منابع اهل سنت مشکوک مي گردد و به ويژه در چهارچوب قوانين حجيت روايات نزد شيعه، بي اعتبار مي گردد، امّا از چند جهت هنوز هم بررسي روايات مدون اسباب نزول براي فهم قرآن ضروري مي نمايد:
الف) ممکن است در برخي از موارد نقل ها چندان زياد باشد که به حد تواتر يا استفاضه برسد به گونه اي که حداقل وثوق عقلايي در صحت خبر حاصل گردد.
ب) ممکن است آگاهي از نقل سببي از اسباب نزول راه کاوش در منابع معتبر را بگشايد و در نتيجه در روايات يا اجماع هاي موجود مؤيدهايي بر آن يافت مي شود.
ج) ممکن است برخي از نقل ها در سبب نزول با اشارات، سياق و قراين موجود در خود آيات مربوط چنان مناسبت داشته باشد که باعث وثوق يا اطمينان به صحت آن گردد.
د) شواهد تاريخي و تجزيه و تحليل هاي آن گاهي مؤيد اسباب نزول است.

5. اسباب نزول و استنباط احکام از قرآن کريم

از مبحث فوايد اسباب نزول و نقش آن در فهم قرآن کريم، طبعاً اثر آن در روند استنباط احکام نيز روشن شد. نکاتي که در بررسي و نقد اعتبار آن ها گفتيم نيز فرا روي استنباط کننده از قرآن است. مسئله اي که در اين ارتباط هم در اصول فقه و هم در علوم قرآن به آن پرداخته اند اين است که چنانچه ثابت شود براي حکمي سبب خاصي بوده است، آيا حکم مختص همان سبب يا لااقل صنف آن مي شود و يا اين که به خصوصيت سبب توجه نمي شود بلکه به عموميت لفظ عمل مي گردد؟ از آن جا که اين مسئله اولاً: يک بحث اصولي ويژه قرآن نيست بلکه درباره روايت هم مي آيد و بنابراين داخل در مباحث عمومي اصول فقه است، ثانياً: تقريباً در همه اصولي هاي شيعه و سني و دانشمندان علوم قرآن به عموميت لفظ نظر مي دهند و ادله آن ها نيز عمدتاً تمام به نظر مي آيد. (30) لذا در اين جا از بحث در مورد اين مسئله صرف نظر مي کنيم.

پي‌نوشت‌ها:

1. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 107.
2. همان.
3. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 107 و زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 99.
4. زرقاني، همان. برخي از صاحب نظران اصطلاح شأن نزول را هم در کنار اسباب نزول آورده اند و آن را اعم از اسباب نزول گرفته اند؛ چرا که شأن نزول ممکن است درباره حوادثي باشد که پيش از عصر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اتفاق افتاده باشد و يا پس از آن اتفاق بيفتد ( ر.ک: معرفت، التمهيد، ج1، ص 254 ).
5. سيدمحمدباقر حجتي، اسباب النزول، ص 20.
6. مائده، آيه 55.
7. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج20، ص 210 و واحدي، اسباب النزول، ص 162.
8. سيدمحمدباقر حجتي، اسباب النزول، ص 29.
9. سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 479 به بعد.
10. سيدمحمدباقر حجتي، همان، ص 64.
11. مائده، آيه ي 4.
12. واحدي، همان، ص 156 و فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 160.
13. سيدمحمدباقر حجتي، ص 67.
14. واحدي، همان، ص 262 و فضل بن حسن طبرسي، همان، ج4، ص 127.
15. واحدي ادعا کرده است که شناخت تفسير و مراد آيه بدون آگاهي از قصد و چگونگي نزول آن امکان ندارد ( اسباب نزول، ص 66 ). با توجه به نقدي که در روايات موجود در اسباب نزول وجود دارد بعيد است مراد ايشان رسيدن به واقع اسباب نزول باشد؛ چرا که در اين صورت امکان فهم قرآن بر امري متوقف شده است که غالباً رسيدن به واقع آن ممکن نيست.
ضمن بيان نقد اسباب نزول موجود، در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
16. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 107 و زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 102.
17. همان.
18. زرقاني، همان، ص 106.
19. همان، ص 102 و جلال الدين سيوطي، همان، ص 108.
20. بقره، آيه 158.
21. واحدي، اسباب النزول، ص 47؛ سيدهاشم بحراني، البرهان في تفسيرالقرآن، ج1، ص 169 و ر.ک: زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 102 و جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 108.
22. انعام، آيه ي 145.
23. جلال الدين سيوطي، همان، ص 109 و زرقاني، همان، ص 105.
24. واحدي، اسباب النزول، ص 17.
25. نکته دوم ( ثانياً ) در کلام ايشان اشاره به تاريخ تدوين حديث اهل سنت است که در متن آورديم.
26. محمدحسين طباطبائي، قرآن در اسلام، ص 148.
27. همان، ص 148.
28. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 116 به نقل از: البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 323.
29. معرفت، التمهيد، ج1، ص 245-253.
30. ر.ک: غزالي، المستصفي، ص 236؛ جلال الدين سيوطي، الاتقان، ص 110 و زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 116.

منبع مقاله :
سرامي، سيف الله؛ (1392)، جايگاه قرآن در استنباط احكام، قم: بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ دوم